شهر عشق من وتو مثل سابق زیبا نیست آسمان شهرش چون گذشته دیگرآبی نیست
جوی لبریز زاحساسش دیگر از کاسه خشم خالی نیست همجا رنگ ریا رد پایی دیگرحتی ازیکرنگی نیست بر سر دروازه شهر جز دو کلمه هیچ نقشی دیگر پیدا نیست! عشق و ریا یاران برویم شهرمان شاید پر زدعا نفرین باشد خانه عشق دیگر اینجا نیست! آرش- انزلی ۸۳