دلکم

امشب دل من این غوغاکده  همیشه ز غم لبریزم باز بهاری شد وبارید.درخیابان منتهی به مغازه های ۷۰۰ دستگاه بندر عباس جای پای پسریست که سالهاست همه خیابانهای تنهایی را مردانه در نوردیده است.او که بالهایش زخمی ز درد روزگار است پرواز را همیشه به خاطر خواهد داشت.روزی خواهد آمد در این خیابانها به جای رد پای پسرک بر زمین اثر چکه های خونی باشد که هنگام اوج گرفتن و پروازش از بالهای زخمیش بر زمین چکیده شده است.

من خسته

من خسته در آغوش روزهای تکرارهمچنان تنها بر بام غربت شهر بندر عباس سوار بر امواج تفکر وخیال پروازی از عشق را دوباره آغاز خواهم کرد.تا بگوبم عشق نماد زندگی من است.اما چه کسی پرواز دوباره ام را باور خواهد کرد.دیروز دستهایم را دیدم.به خون آلوده نبودند.اما بوی خون میداند.ازحضور این گناه سخت شرمسارم.

به جزمن

نمیخوام به جزمن دوست دار دیگری باشی نمیخواهم  

برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی  

نمیخواهم صفای خنده ات را دیگری ببیند نمیخواهم کسی  

نامش،برلبهای توبنشیند نمیخواهم به غیرازمن بگیرد دست 

 تودستی نمیخواهم کسی یارت شوددرراه این هستی