بندر تنها!!

بندر خواستم باز با تو بگویم
از رسالت تا برق تا دانشگاه
از هتل هرمز تا ستاره
از پلنگ صورتی تا مرادی
ازجهان بار تا رجایی
برخرمن زیبای موج دریایت
می سرایم
باز هم شعر تنهایی
گفتم از شمال آمده ام
گفتی میدانم
گفتم خاکت دامن گیر است
این را نیز میدانی؟؟؟؟؟
گفتی میدانم
گفتم از بحر خزر آمده ام
و در این تنهایی
 سخت رسوایم
گفتی برسان سلام ما را به خزر!!
من نیز چون خزر تنهایم!
گفتم تو کوه داری چون گنوه
تودریا داری چون خلیج
ولی من واقعا تنهایم!
گفتی همه از آن تو!
 لیک من باز تنهایم
گفتم بامن بیشتر بگو
گفتی: از قیام عباس
از خلیج فارسم به عرب
تا مرگ هزاران ماهی
به مرگ هزارن معتاد
شاهدی تنها بودم
گفتم:راست میگویی
تونیز مثل من تنهایی!!1

به تنهایی

به تنهایی 

 چون گذشته 

 خیره برساعت دیواری!  

مینویسم 

 تلخ مثل همیشه! 

تیک تاک ساعت 

چه نوای بیضرب خوش آهنگی 

سقوط ثانیه ها 

من هنوز در بندرعباسم 

ثانیه های بینوایم 

 میگذرند شاید 

به جرم جرم بودن 

محصور زمانم 

واژهایی آشفته 

عشق شادی 

شاید غم و تنهایی 

ثانیه هایم را  

از این افکار خسته 

میربایند!! 

گاه گداری سیگار هم بد نیست 

آن نیز 

 همین ثانیه ها را میرباید  

تا نبودن 

تا نیستی 

راستی؟ 

به چند تیک تاک دیگر 

این نفس باقسیت؟ 

حل معما شاید 

در کشیدن سیگار بعدیست!!