در یک حجم سیاه
مهر جبرخالق
برسرشتم خورده
بیگمان غوطه ورم
من در این مرداب ناپاکی
نفسم تلخ دراین مرداب است
نفسی باقی نیست
فرصتی می خواهم !!
آرش لنگرود ۸۳
آرش
شنبه 1 مردادماه سال 1384 ساعت 11:18 ق.ظ
غروب سنگینی برآسمان دل غم زده ام تافته است.ذره ذره وجودم درآتش اندوه شعله ور است و فریاد شادی در حلقم جان می دهد.تارو پو د فکریم پنجه در پنجه جنون افکنده اند.جان من از خنجر درد خون آلود است و اگرخونی در بدنم جاریست ازهمت آهیست که قلبم از تازیانه های اندوه برگوشه های شکسته اش در هرطپشش جاری میسازد.
آرش دوره آموزشی اردکان یزد ۸۱
آرش
شنبه 1 مردادماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ
شهر عشق من وتو
مثل سابق
زیبا نیست
آسمان شهرش
چون گذشته
دیگرآبی نیست
جوی لبریز زاحساسش
دیگر از کاسه خشم
خالی نیست
همجا رنگ ریا
رد پایی دیگرحتی
ازیکرنگی نیست
بر سر دروازه شهر
جز دو کلمه
هیچ نقشی
دیگر پیدا نیست!
عشق و ریا
یاران برویم
شهرمان شاید
پر زدعا نفرین باشد
خانه عشق
دیگر اینجا نیست!
آرش- انزلی ۸۳
آرش
جمعه 31 تیرماه سال 1384 ساعت 12:18 ب.ظ
یاد ایمان به خیر که می گفت :
.....قصدمن شهوت محض
یا خطا نیست حکیم
من بدان محتاجم
که به جزطاعت امر
اندکی خوش باشم
مددی کن کن به علی
یاد حامد عزیز هم به خیر که می گفت:
..... زندگی میدانیست
که در آن باید تاخت
تا نفس در جان است
ودکترمیثم با اون شعرپرمعنی پیست
آرش
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 ساعت 11:27 ق.ظ
عشق تو محراب من
قبله ام چشمانت
راه و رسم این طریقت
زنده ماندن با یادت
عشق تو داد به من
حکمت بودن را
از که آموخته ام
این چنین سوختن را
دیر زمانی است افسوس
در نگاهت مرده ام
آن نگاهت گفت به من
شیوه مردن را
من که بودم یک عمر
هر نفس با یادت
پس چرا گشت قتلگاهم
قبله ام چشما نت
آرش بندر عباس ۸۳
آرش
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 ساعت 11:17 ق.ظ
نمی دانم چه شد
که پرنده سرنوشتم پرستویی مهاجرشد
که اینک در بندرعباسم
در این شهر خموش مه گرفته
که حزن آلود است و پرتردید
نمی دانم چه شد
که بندهای اسارتم را
در کنارتوده ایی از فولاد
که ژکت نامیدند
به دو دستم بستند
نمی دانم چه شد
که چشمانم
خیره برآبهای فارس
خسته وغمناک
این چنین خیس
زباران غم دلتنگیت شد
نمی دانم چه شد
که قلبم
با همه صبرش
این چنین خونین
زشلاق شب تنهاییم شد
نمی دانم چه شد
که بهشت هم بی او
اینچنین سخت
چون جهنم
آن عذاب بعد مردنم شد
نمی دانم چه شد
که ناخداگاه باخدایم گفتم
گر وصال هوری
در جهان دیگر
حاصل غصه وغمهای من است
من گذشتم ازآن
که به جز یارم
جملگی خواروخسند
آرش - بندرعباس ۸۴
آرش
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 ساعت 06:32 ب.ظ